بخشی از کتاب #عطرتلخ #فرارویی #اندیشه های #دیرینه سال اثر #منصور #شیخ #انصاری پندار سوم آخرین شهسوار ماورائی41 تبریز از معدود شهرهایی بود که در زمان حمله اول مغولان به اعتبار برج و باروی مستحکم؛ خوششانسی و درایت بزرگان خود و با دادن پیشکشی و باج و همچنین به خاطر شتابی که مهاجمان در تعقیب سلطان محمد خوارزمشاه داشتند؛ از قتل و غارت و تخریب رهایی یافت. این حرکت شانسی بود که در همهجا نتیجه نداد؛ اما در تبریز عافیت به بار آورد.
اشتراک گذاری در تلگرام
مطلب زیر از رومه شرق، شماره 3428 به تاريخ 25/2/98، صفحه 9 (ادبيات) نقل قول شده است: (منبع نقل قول: سایت magiran.com بانک اطلاعات نشریات کشور) مكتوب مكشوف شرق: عطر تلخ: فرارويي انديشه هاي ديرينه سال» مجموعه اي است از چهار داستان به هم پيوسته به قلم منصور شيخ انصاري كه در نشر نامه مهر به چاپ رسيده است. نويسنده در اين كتاب، چنان كه در توضيح پشت جلد آن نيز آمده، در قالب روايتي داستاني كه از واقعيت هايي تاريخي مايه گرفته است به حمله مغولان و تاثيرات فرهنگي
اشتراک گذاری در تلگرام
نوشته زیر قسمتی از #رمان #تاریخی#عطرتلخ #فرارویی اندیشه های دیرینه سال و #تاریخی می باشد ضمیمه پندار اول مباحث #تاریخی که نیایم عمید علی بهعنوان مباحث #قلعه # الموت برشمرده است به قلم خودش بهضمیمه تحریر مینمایم: مبحث آفرینش جهان و زمین و رسالت پیامبران؛ از آدم ابوالبشر تا پیامبر ختمیمرتبت؛ مبحث دوران رشد و گسترش جوامع غارنشین اولیه و پیدایش تمدنهای چینی؛ هندی؛ سامری؛ عربی و فراعنه مصر. دوران رشد تمدنها در کنار رودخانهها و مراکز گرم جهان به دلیل
اشتراک گذاری در تلگرام
فرازهایی از داستان چهارم #به سوی آینده# از #رمان #تاریخی #فرارویی #اندیشه های دیرینه سال . بعد از بدرقه مهندس روزبهانی؛ لحظاتی را در زیر نور چراغهای باغ به قدم زدن پرداختم تا خنکی شبانه آن؛ دوباره آرامش را به من بازگرداند و کلافگی ام را کاهش دهد. همیشه در چنین مواقعی به این کار عادت داشتم و باعث می شد که این پیاده روی و خنکی همراه با سکوت شبانه؛ ذهنم را سیلان بدهد و به افکارم نظم ببخشد. به این ترتیب پس از کسب آرامش نسبی و با امید به کشف رازهای نقشه؛ وارد
اشتراک گذاری در تلگرام
#پیش درآمد# من تا صبح فردا وقت دارم که کار این نوشته را تمام کنم. اکنون این من هستم و این چراغ پیه سوز و این مکان رنگ و بوی دودگرفته پاییزی؛ همراه با تلی از کاغذهایی که پیش رویم و بر روی زمین انباشته شده اند. از کاغذهای دویست ساله ممزوج شده با مرکب مکتوب کاتبان نیاکانی ام گرفته تا کاغذهای مکتوب من و کاغذهای تازه سفیدِ دست نخورده آمادهِ کتابت. من محمود بن فضل بن سهل بن عبدالحمید بن عمید بن علی بن فرَاس؛ اکنون در زیر نور لرزان چراغ پیه سوز دارم واقعیات زمان
اشتراک گذاری در تلگرام
. پس از برگشتن از رستوران؛ داخل باغ شروع به قدم زدن کردم. یادم می آید زمانی که نوجوان بودم؛ بارها طول 165 متری و عرض 50 متری باغ را می دویدم و در خیابان آسفالته وسط باغ؛ درست از جلوی درب بزرگ ورودی باغ سوار ماشین فورد قدیمی پدرم می شدم و تا ساختمان ویلا که در بالای باغ و حدود 20 متر مانده به دیوار شمالی و در کنار انبارها؛ استخر؛ تأسیسات آ برسانی و چاه عمیق قرار دارد؛ تمرین رانندگی می کردم. پدرم برای راحتی در رانندگی؛ خیابان وسط باغ را آسفالت کرد؛ اما
اشتراک گذاری در تلگرام
صدایش فضا را شکافت: - گنج را میخواهم هالو! می فهمی؟ گنج را می خواهم؟ هالو ابراهیم تا گلو زیر کرسی فرورفته بود. چشمانش ماسیده؛ چرم صورتش تیره و چروکیده و رخسارش پیر و فرسوده می نمود. چشمانش را که می کاویدی عمقی نمی یافتی. غباری از غم و پرده ای ازحرمان و ناامیدی بر آنها سایه انداخته بود و از خستگی؛ بیزاری و زبونی آش آورده بودند. هالو ابراهیم تا گلو زیر کرسی فرورفته بود؛ اما لنگه های در اتاق به روی هوای سرد بیرون باز بود و از درون چارچوب آن آسمان آبی و زلال
اشتراک گذاری در تلگرام
فهرست کتاب #عنوان# #صفحه# ----------------------------------------------------------------- پیش گفتار . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . 7 داستان اول #رؤیای دیرینه#. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . 9 داستان دوم #سرزمین اتوپیا#. . . . . . . . . . . . . . . . . . . 41 داستان سوم #مکتوب مکشوف#. . . . . . . . . . . . . . . . . . 63 پیش درآمد. . . . . . . . . . . . . . . .
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت